دردهاو
رنج های زنان سرپرست خانوار
یک هفته
کار، 6هزار تومان درآمد( قسمت اول)
فاطمه
سرپرست خانواراست ، این روزها هم در خانه شابلون می زند ،سبزی پاک کرده، لیف بافته،
خیاطی کرده، ترشی درست کرده، و اینها رامیفروشد. خلاصه کاری نیست که انجام نداده باشد؛
اما همیشه زندگیش به سختی چرخیده. سختتر از سخت. شوهرش چند سال پیش معتاد شد. چند
بار ترکش داد اما باز هم رفت سراغ مواد. همه خرج و دردها وخرج خانه روی دوشش های فاطمه است . او میگوید: «تا نوروز
93 میرفتم میدان بزرگ میوه و تره بار تهران سبزی دستهبندی میکردم. کیلویی وزن میکردند
و پولش را میدادند. من تنها نبودم خیلی خانمها هم بودند. اول گفتند حقوق وزارت کار
میدهیم، بعد کیلویی حساب کردند. سبزیها رو با کارتن میگذاشتند روی ترازو پولش را
میدادند. تا یک سالی درآمد داشتم، ماهی 100 هزار- 200 هزار تومانی میشد اما بعد دیگه
پولم را ندادند. گفتند شهرداری کاررو داده به بخش خصوصی. 200 تومن پولم را ندادند دیگه.
یه مدتی بیکار بودم الان شابلون میزنم هر جا که بگن کارهست میرم. ترشی درست کردم
مدتی توی پرورش قارچ بودم اما بازهم کفاف زندگیمون رو نمیده این کارها.»فاطمه دو دختر و یک پسر دارد.8، 13 و 18 ساله. خرج آنها، کرایه
خانه و همه چیز بر عهده اوست. دخترها هم گاهی کمکش میکنند اما خب درس و مشق هم دارند.
گلایه دارد از وضعیت کارش. نه بیمهای، نه آیندهای. فاطمه برایم تعریف میکند که تنها
نیست و توی محلهشان نزدیکی میدان خراسان خیلیها وضعیت مشابه او را دارند. به سرای
محله هم سر زدهاند. نه فقط منطقه خودشان که حتی سرای محلههای دیگر هم دور از خانهشان.
پیمانکارها وارد این کارشدند و پرداختها نامنظم شد. فاطمه از آنها هم دل کند.فاطمه دستهایش را روی هم میگذارد، تکیه میزند به پشتی و ادامه
میدهد: «سرای محله شوش، مطهری، مظاهری، همه جا رفتم. اتاق نمیدهند گفتند در همین
راهروها کار کنید. محصولاتتان را بیاورید و بفروشید، رهگذرها میخرند. یکی از همین
سرای محلات به ما گفت لیف بیاورید ما میخریم، بعد میفروشیم. یک هفته لیف بافتیم
12 تا. دانهای 500 تومن با ما حساب کردند. 12 تا لیف شد 6 هزار تومن. باورت نمیشه
تا سر چهار راه آمدم شش هزار تومن خرج شد. اعتراض کردیم گفتیم خیلی پول کمییه. گفتند
همین قدر میتوانند بپردازند. دیگه نرفتم دیدم اصلاً نمیارزه. الان شابلون میزنم
برای تزئین روی لباس 100 تا 200 تا میزنم بعد میفروشم. توی خونه کار میکنم. این
هم پولش زیاد نیست، اما چه کنم!» فاطمه سواد چندانی ندارد، شوهر معتاد و خانوادهاش
هم با همه مشکلات زندگی آزارش میدهند. این روزها کمردرد دارد و مانده چه کند.این مشکل فاطمه تنها نیست و تعداد زیادی از زنان سرپرست خانوار
مشکل او را دارند. نمیدانند باید برای اداره زندگیشان چه کنند؟ زنانی که یا بیسرپرستند
یا بد سرپرست. بنیه مالی زنان بیسرپرست و بد سرپرست پایین است. اکثر آنها سواد زیادی
ندارند برای همین کاریابی برایشان دشوار است. یکی از این زنان می گوید فقط میتوانم در سرای محلات یا جاهای زنانه کار کنم
چون برادرانم اجازه کار در جای دیگری را به من نمیدهند. حقوقها هم که پایین است.
بیشتر زنان سرپرست خانوار حداکثر ماهی 300-200 هزار تومان درآمد ثابت دارند. بسیاری
از این زنان به خاطر کارهای سنگین مشکلات سخت فیزیکی دارند و بچههایشان هم به خاطر
تک سرپرست بودن تنها هستند و نمیتوانند با این درآمد کم آنها را به مهد کودک بفرستند.
برخی از این زنان جدا شدهاند و مشکلات بیشتری هم دارند و اما کسی جواب نمی دهد که
چرا بعدا ازاین سالیان زنان میهنم اینچنین درد می کشند و آنوقت پول های میهن ما
خرج جنگ درسوریه و عراق و لبنان ویمن و ......می شود .آیا این سئوال برای شما ایجا
د نشده که چرا ؟ هیچ حرمتی در جامعه ما
باقی نمانده است
******
خبرهای مارا می توانید درکانال تلگرام دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر