قسمت
دوم :به نقل ازکمپین بلوچ
روستاییانی
بلوچی که نه رئیسجمهورو نه هیچ چیزدیگری را نمیشناسند
روستاهایی
که نه برق دارند، نه آب و نه حتی پای امواج رادیو، تلویزیون
یا
موبایل به آنجا رسیده
راه
بلدمان زیر بار بردنمان به روستای گزم آهو، سیرکی و میرعبدالله نمیرود؛ میگوید:
اینها
را نمیشود رفت...
- چرا؟
- نه اینکه نمیشود؛ با ماشین راه نداره.
- حتی با این؟ (به تویوتا اشاره میکنم)
- نه اصلا راه دسترسی ندارن؛ اگر میخواید باید چند ساعتی
پیاده بریم.
- خب باشد میرویم.
- نه امروز نمیشود؛ به تاریکی میخوریم.
کلاشینکف
روسیاش را توی دست جا به جا میکند و فرمان تویوتا را به سمت روستای کُناردر میچرخاند؛
روستایی در مجاورت رودخانه سدیچ و درست در نقطهای مقابل کوه عظیم میخان در مرز
سیستان و بلوچستان و هرمزگان؛ روستایی به غایت محروم، با ۵۰-۴۰ خانواری که علی رغم
وجود چند آلونک ویرانه سیمانی، هنوز کپرنشین ماندهاند...
تویوتا
با صدای بلندی در میان کپرها ترمز میکند؛ لاستیکهای پهن ژاپنی، چند متری روی خاکها
کشیده میشود و حسابی گرد و خاک میکنند؛ گرد و خاک که فروکش میکند چهره آفتاب
سوخته مردها، پوست چروکیده زنها و پاهای برهنه کودکانی که تویوتا را دوره کرده
اند، شوکه مان میکند؛ مردمانی که چهرههایشان از شدت خشونت طبیعت منطقه و
سوءتغذیه شدید و محرومیت، لاغر، چروکیده و زرد شده و در اثر آفتاب سوزان، کاملا
سوخته است.
نمیدانم
به خاطر لباسهای غیر بلوچیمان است که ما را با مسئولین اشتباه گرفته اند یا به
دلیل هیکلهای گوشتیمان؛ خلاصه دوره مان کرده اند و با زبان بلوچی محلی، از
مشکلاتشان میگویند؛ هر کسی چیزی میگوید و در این میان تنها کودکانی که تا به حال
غریبهای را با این شکل و شمایل ندیدهاند، مات و مبهوت نگاهمان میکنند؛ راه بلد
میانسال، ما را به داخل کپر نوسازی میکشاند؛ کپر عروس و دامادی است که چند روز
پیش ازدواج کرده اند؛ کپر «یکشنبه و همسرش»؛ اسم همسرش را نمیگوید؛ میگویند بلوچ
عادت ندارد نام همسرش را پیش غریبهها ببرد...
******
#ایران #تهران #سیستان #بلوچستان #روستاییان #چابهار #نیک شهر #تلفن #امواج #موبایل #فقر #روستا #رئيس #جمهور
خبرهای مارا می توانید درکانال تلگرام دنبال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر