#ایران - قصه پرغصه فقرچوب حراج به سلامتی جسم
و جان
گزارش تکاندهنده از چشم فروشی جوان سیوچهارساله در مشهد
آقای روحانی به قول آقای هاشم خواستار به عمل کار براید به سخنرانی نیست
چه کسی جواب می دهد که دولتمردان میلیارد ، میلیارد به سوریه وحوثی ها کمک
مالی می کنند و مردم ایران باید برای امرارمعاش چشم خودرابفروشند !!!!!!!!!!!!!!
فروش اعضای بدن از جمله کلیه در شهرمشهدرواج دارد .اما این بار از "بازار
جدید خرید و فروش چشم" خبرمی دهد. تلاش یک مرد سی و چهارساله برای فروش یکی از
چشم هایش ،عبارتهایی مانند فروش کلیه، کلیهفروشی، فروش کلیه زیر قیمت" و...
تاکنون زیاد به چشمم خورده بود اما این عبارت با بقیه فرق داشت و روی دیوار با ماژیک
پررنگ نوشته شده بود؛ چشمفروشی." خبرنگار نوشته است: "تصور میکنم آفتاب
طاقتفرسای ظهر تابستان سوی چشمانم را کم قوا کرده است. جلوتر میروم تا شاید بتوانم
دقیقتر بخوانم. نه، عبارت درست است. روی دیوار زیر شماره تلفن خط ایرانسلش نوشته شده
است:چشمفروشی. عبارت تکاندهندهای که هنوز که هنوز است، نوع نگارش حروفش بر روی دیوار،
در ذهنم نقش بسته است. با تلفن به شماره داده شده تماس گرفتم با شنیدن صدای مرد جوان
گمان نمیکنم سنوسالش بیشتر از 40 باشد. پیشنهاد خرید چشم را مطرح میکنم و بعد از
انجام رایزنی و صحبت تلفنی، قرار ملاقات محقق میشود و اینبار بهعنوان خریدار پای
معامله میروم."
محل قرار، ایستگاه اتوبوس چهارراه میدان بار در مشهد است و خبرنگار شهرآرای منطقه
دوی مشهد درباره ملاقات با فروشنده چشم نوشته است: "کمی زودتر از ساعت قرار در
محل ایستگاه حاضر میشوم. تمام طول مسیر تا محل قرار را پیاده میروم و در تمام راه،
ذهنم درگیر این سوال است که چرا باید کار به جایی برسد که انسان حاضر باشد چشم خود
را بفروشد؟ سر ساعت مقرر از راه میرسد. خودش را «م» معرفی میکند و سیوچهارساله.
بلافاصله و بدون مقدمه وارد صحبت میشود. خانم، رک و پوستکنده حرفت را بگو. آخرش چند؟
چوب حراج به بدن به دلیل فشار اقتصادی اصلا برایش مهم نیست که چرا و به چه دلیل در
محل ملاقات حضور یافتهام. حرف از 2میلیون به میان میآورم که پاسخ میدهد: 2میلیون
خیلی کم است. ما با هم وارد معامله نمیشویم. رویش را برمیگرداند و قصد رفتن میکند
که از او میخواهم رقم پیشنهادیاش را بگوید. میگوید: 6ماه پیش در تهران یک کلیهام
را 6میلیون فروختم. الان هم بهشدت فشار مالی دارم. حاضرم با همان 6میلیون چشمم را
بفروشم." این مرد 34 ساله که داوطلب فروش یکی از چشم های خودش شده درباره دلیل
چنین اقدامی گفته است: "سهبچه دارم و صاحبخانه جوابم کرده است. بیسواد و بیکار
هستم و باید خرجی فرزندان و همسرم را بدهم. چشم من مال شما، هرکار دوست دارید، با آن
انجام دهید. لرز تمام بدنم را فراگرفته است." او همچنین گفته است:"از من
که گذشت، دلم نمیخواهد فرزندانم بیخانمان بزرگ شوند. برای من چه اهمیت دارد که یک
چشم داشته باشم یا نه؟" و تاکید کرده است که "ندارم. فقر امانم را بریده
است. اصلا شما میفهمی نداری یعنی چی؟ نان خشک خوردن یعنی چه؟ برایم مثل روز روشن است
که دیگر اندامهایم را نیز میفروشم. چه اهمیت دارد که من یک دست داشته باشم یا نداشته
باشم؟ یک پا داشته باشم یا نداشته باشم؟ لازم باشد، حتی پوستم را هم میفروشم."
این مرد 34 ساله در جریان این دیدار گفت "الان دو خریدار هستند که حاضرند
با همین قیمت و پرداخت تمام مخارج بیمارستان، پای معامله بیایند. تازه قرار است فردا
در اینترنت هم آگهی بدهم که احتمالا اگر آگهی سراسری بدهم، پول بیشتری بگیرم"
و البته در نهایت "رویش را برمیگرداند و میرود"، و قرار میشود درباره
قیمت خرید چشم "تا فردا صبح به او خبر دهم."
تمام خواسته او این روزها از زندگی این است که بتواند به بالاترین قیمت ممکن،
چشم خود را بفروشد تا شاید بتواند بار دیگر سرش را در مقابل فرزندان خود بالا ببرد
و سربلند شود. پول صاحبخانه را بدهد و دستکم چندماهی فرزندانش را از خوردن نان خشک
نجات دهد. باز هم قصه پرغصه فقر. اینبار چوب حراج به سلامتی و جسم و جان. جوان سیوچهارساله
که با هزار امید و آرزو پای معامله چشم خود آمده است، مثل روز برایش روشن است که شاید
در چند ماه آینده، اندامی دیگر از بدن خود را به فروش بگذارد.
#ایران #تهران #مازندران #گلستان #اردبیل #ارومیه #کرمانشاه #خرمشهر #لرستان #قم #یزد #مشهد #البرز #همدان #كرمان #مشهد #چشم فروشی #اینترنت #فقر # فروش اعضای بدن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر